ثمینثمین، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات ثمین

سلام به وبلاگم خوش اومدین💕🥰

تولدم

روز تولدم ١٧ خرداد     است . . فردا تولدم است . پدرم برای من پیراهنی قشنگ خریده . قرار است تولدم خانوادگی باشد .   مادر و پدرم برایم کیک می خرند . من درتولدم ارزو می کنم مریض ها  زودتر خوب شوند و همه  سالم  و سلامت باشند . و مادر و پدر و آبجیم همیشه خوش حال باشند . و خودم در درس هایم موفق باشم .             ...
16 خرداد 1390

این هم یک داستان

كسي كمك مي كند؟     كسي كمك مي كند؟       يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد . دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجي و يك غاز زرد بودند.     يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم .     مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟ سگ گفت: من نمي توانم. گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم. غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم. مر...
13 خرداد 1390

این هم یک داستان 1

چوپان دروغگو     چوپان دروغگو روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند. او تقريبا تمام روز را تنها بود.    يك روز حوصله او خيلي سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در كنار گوسفندان باشد. از بالاي تپه ، چشمش به مردم ده افتاد كه در كنار هم در وسط ده جمع شده بودند. يكدفعه قكري به ذهنش رسيد و تصميم گرفت كاري جالب بكند تا كمي تفريح كرده باشد. او فرياد كشيد: گرگ، گرگ، گرگ آمد.     مردم ده ، صداي پسرك چوپان را شنيدند. ...
13 خرداد 1390

مامانی روزت مبارک

مادر عزیزم روزت مبارک  هر  قدر از شما بابت زح مت هایتان تشکر کنم کافی نیست   شما مرا بزرگ کردید . شما باعث ادب من شده اید . از شما متشکرم.         ...
3 خرداد 1390